ورود

ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز ورود *
مرا بخاطر داشته باش

ایجاد حساب کاربری

گزینه های * دار الزامی می باشند.
نام *
نام کاربری *
رمز ورود *
تائیدیه رمز ورود *
نشانی پست الکترونیک *
تائیدیه نشانی پست الکترونیک *

لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد وزارت بهداشت

Claim

معنیClaim:ادعا کردن
مترادف : lawsuit; plea
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Because the accident had not been her fault, Barbara was able to claim damages.
 
Congress intends to make welfare harder to claim.
 
Doctors claim to have discovered a cure for the disease.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2153

Classify

معنیClassify: طبقه بندی کردن
مترادف : group, sort, arrange systematically; make confidential
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Babies walking later than 18 months were classified as slow walkers.
 
Carpentry and furniture making are usually classified as skilled trades.
 
Eggs are classified by weight as Extra Large, Large, Medium, Small, and Peewee.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2254

Clause

معنیClause:عبارت
مترادف : paragraph, section (in a document); part of a sentence which contains a subject and predicate (Grammar)
مثالهایی از کاربرد این کلمه
A clause in the contract states when payment must be made.
 
Courts ruled that prayer in school violates a clause of the First Amendment.
 
I was told that this clause would be removed from the contract.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2615

Claustrophobia

معنیClaustrophobia: تنگنا ترسی
مترادف : fear of enclosed spaces
مثالهایی از کاربرد این کلمه
A clause in the contract states when payment must be made.
 
Courts ruled that prayer in school violates a clause of the First Amendment.
 
I was told that this clause would be removed from the contract.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 1930

Clumsy

معنیClumsy: زمخت بد ترکیب
مترادف : awkward; not graceful, ungainly; poorly made
مثالهایی از کاربرد این کلمه
a clumsy, shy thirteen-year-old boy
 
a large man with big clumsy hands
 
Andrew made a clumsy attempt to kiss her, but she pushed him away.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2093