ورود

ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز ورود *
مرا بخاطر داشته باش

ایجاد حساب کاربری

گزینه های * دار الزامی می باشند.
نام *
نام کاربری *
رمز ورود *
تائیدیه رمز ورود *
نشانی پست الکترونیک *
تائیدیه نشانی پست الکترونیک *

لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد وزارت بهداشت

Components

معنیComponents:ترکیبات
مترادف : ingredient, single piece which forms part of a larger whole; part, constituent
مثالهایی از کاربرد این کلمه
All the components should be tested before they are assembled.
 
Gaining confidence is a major component of developing leadership skills.
 
Researchers have identified the substance's chemical components.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2001

Comprise

معنیComprise:شامل بودن
مترادف : include; be composed of
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Hindus comprise 82% of India's population.
 
The city's population comprises mainly Asians and Europeans.
 
The house comprises 2 bedrooms, a kitchen, and a living room.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 1922

Compromise

معنیCompromise:سازش توافق مدارا كردن
مترادف : settling of a disagreement by making mutual concessions
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Critics accused the mayor of compromising too easily.
 منتقدان شهردار را به توافق سطحی متهم کردند .
Stalin refused to compromise on any of his demands.
 
The employers will have to be ready to compromise if they want to avoid a strike.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2191

Commence

معنیCommence:اغاز کردن
مترادف : begin, start
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Beloved put her fists on her hips and commenced to skip on bare feet.
 
His face has commenced to take on that same haggard, puzzled look of pressure that the face on the floor has.
 
In 1891 he began making plans for a road and in 1893 he commenced work.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 1810

Conceive

معنیConceive:تصور کردن پنداشتن آبستن شدن بسته شدن نطفه
مترادف : understand; think of an idea; become pregnant
مثالهایی از کاربرد این کلمه
"We wanted to make something new and original,'' said Colin Smith, the man who conceived the show.
 بن وتریسی امیدوارند به زودی بچه سوم را باردار شوند
Ben and Tracy are hoping to conceive a second child soon.
 
I don't believe an author could have conceived a more romantic first meeting.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 3295