ورود

ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز ورود *
مرا بخاطر داشته باش

ایجاد حساب کاربری

گزینه های * دار الزامی می باشند.
نام *
نام کاربری *
رمز ورود *
تائیدیه رمز ورود *
نشانی پست الکترونیک *
تائیدیه نشانی پست الکترونیک *

لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد وزارت بهداشت

Withstand

معنیWithstand:مقاومت کردن – تحمل کردن
مترادف : stand up to; bear, endure
مثالهایی از کاربرد این کلمه
The bridge is built to withstand an earthquake of 8.3 magnitude.
 پل بامقاومت درمقابل یک زلزله 8.3 ریشتر ساخته شد.
An epidemic of such proportions that nothing could withstand it.
 
It can withstand knocks, is low-odour and quick-drying.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2546

Worn

معنیWorn:مستهلک – داغان
مترادف : frayed, ragged, used, deteriorated; tired, exhausted (Slang)
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Lying on the hospital bed, Pete looked worn and fragile.
 
Paula handed me several worn dollar bills.
 
The brake pads are very wor.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2756

Worsen

معنیWorsen:بدتر شدن
مترادف : get worse, deteriorate; make worse, aggravate, exacerbate
مثالهایی از کاربرد این کلمه
The situation was worsened by Roy's tendency to drink heavily in times of stress.
 
The weather worsened during the night.
 
Conditions for many minority groups have worsened.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2046

Wound

معنیWound:زخم
مترادف : spin; twist; bend; wrap around; be wrapped around; be bent; change direction
مثالهایی از کاربرد این کلمه
He died of a single gunshot wound to the left side of his head.
  او در اثر زخم ناشی از گلوله در سمت چپ سرش مرد .
The wound was deep and needed eighteen stitches.
 
The war left many veterans with deep emotional wounds.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2973

Wounded

معنیWounded:زخمی
مترادف : injured
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Except when wounded or cornered, leopards will not often attack a human.
 
He muttered and stirred, flinging his wounded arm out, but his eyes remained closed.
 
His body ached all over and the wounded arm felt as if it were dropping off.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2013