تخصصی ترین مرکز برگزار کننده دوره های علوم پزشکی
تهران بالاتر ازمیدان ولیعصر -بعد از تقاطع زرتشت - خیابان پزشک پور - پلاک 12 - ساختمان معین
شماره تماس : ۶۰ ۳۶ ۹۰ ۸۸ ۰۲۱
 |  |  |  |  |
لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد وزارت بهداشت
Tragic
- مشخصات
- منتشر شده در یکشنبه, 01 شهریور 1394 05:26
- تعداد بازدید: 2074
| معنیTragic: غم انگیز |
| مترادف : disastrous, calamitous, unfortunate, very sad; of or pertaining to a tragedy |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| In a tragic twist of irony, Goldberg was taken seriously. |
| Surely nothing in the world could be more tragic than that? |
| They were to figure prominently among the more tragic case histories. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
Trait
- مشخصات
- منتشر شده در یکشنبه, 01 شهریور 1394 05:29
- تعداد بازدید: 2534
| معنیTrait: ويژگي – خصوصيت |
| مترادف : quality, characteristic |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| Does Bryce have any bad traits? |
| It's a human trait to joke about subjects that make us uncomfortable. |
| Pride seems to be one of our family traits. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
Tranquility
- مشخصات
- منتشر شده در یکشنبه, 01 شهریور 1394 05:33
- تعداد بازدید: 2004
| معنیTranquility: آرامش – آسودگی |
| مترادف : quietness, calmness, state of peace |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| The language question still disturbs the tranquillity of the Near East. |
| The goal in life to be aimed at, according to him, is not happiness, but tranquillity, or equanimity. |
| Comparative tranquillity and material comfort had succeeded to discord and rough living. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
Transfer
- مشخصات
- منتشر شده در یکشنبه, 01 شهریور 1394 05:36
- تعداد بازدید: 2038
| معنیTransfer: منتقل کردن |
| مترادف : exchange, conveying something from one person to another |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| Most of the bills are paid by electronic transfer. |
| The transfer of power was effected swiftly and peacefully. |
| I must have lost my luggage when we transferred. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
transitory
- مشخصات
- منتشر شده در یکشنبه, 01 شهریور 1394 06:37
- تعداد بازدید: 2909
| معنیtransitory: گذرا – موقتي |
| مترادف : temporary, impermanent, intermediate, passing |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| The benefits are transitory, wearing off as the alcohol is filtered out of the body. |
| This departs from the measure based on lifetime incomes, on account of systematic life-cycle factors and of transitory variation in incomes. |
| This is probably due to the relatively transitory nature of what they name. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.