تخصصی ترین مرکز برگزار کننده دوره های علوم پزشکی
تهران بالاتر ازمیدان ولیعصر -بعد از تقاطع زرتشت - خیابان پزشک پور - پلاک 12 - ساختمان معین
شماره تماس : ۶۰ ۳۶ ۹۰ ۸۸ ۰۲۱
 |  |  |  |  |
لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد وزارت بهداشت
Contrary to
- مشخصات
- منتشر شده در چهارشنبه, 31 تیر 1394 11:41
- تعداد بازدید: 1767
| معنیContrary to:بر خلاف |
| مترادف : as opposed to, counter to |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| Contrary to popular belief, drinking alcohol on a regular basis can actually be beneficial to your health. |
| His view is completely contrary to mine. He thinks it's a great idea, but I think it's stupid. |
| Contrary to what some of our colleagues have been saying, I think we can do this |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
Contrast
- مشخصات
- منتشر شده در چهارشنبه, 31 تیر 1394 11:43
- تعداد بازدید: 1737
| معنیContrast:مقابله کردن – مقایسه کردن |
| مترادف : act of contrasting; state of unlikeness; opposition, variance; sharpness, difference between dark and light pixels (Computers) |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| In the film, the peaceful life of a monk is contrasted with the violent life of a murderer. |
| It is interesting to contrast life in Spain now with what it was like prior to 1975. |
| She has written a book contrasting the two prison systems. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
Contribute
- مشخصات
- منتشر شده در چهارشنبه, 31 تیر 1394 11:45
- تعداد بازدید: 3030
| معنیContribute:شرکت کردن – سهیم بودن |
| مترادف : donate, give; cause |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| During the discussions MacDonald seemed to be listening, but he had nothing to contribute. |
| درطی بحثها بامک دونالد به نظر رسید چیزی برای مشارکت دربحث ندارد |
| I'd like to thank all of you who contributed to the hospital appeal. |
| My parents said they would contribute something towards the cost of my driving lessons. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
Contribute to
- مشخصات
- منتشر شده در پنج شنبه, 01 مرداد 1394 05:09
- تعداد بازدید: 2219
| معنیContribute to:دخیل بودن |
| مترادف : donate to; share in bringing about, help to cause |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| I didn't have much to contribute to the discussion because I had been away for a month. |
| The potential for religion to contribute to conflict has been dramatically illustrated in Northern Ireland. |
| Numerous institutions contribute to the entertainment of visitors. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
Contributory
- مشخصات
- منتشر شده در پنج شنبه, 01 مرداد 1394 05:12
- تعداد بازدید: 2254
| معنیContributory:کمک کننده |
| مترادف : donor, giver, supporter, someone or something which contributes |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| A poor diet may be a contributory factor in the disease. |
| Alcohol is a contributory factor in at least 50% of the violent crimes reported. |
| Malnutrition was considered to have been a contributory cause of death. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.