ورود

ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز ورود *
مرا بخاطر داشته باش

ایجاد حساب کاربری

گزینه های * دار الزامی می باشند.
نام *
نام کاربری *
رمز ورود *
تائیدیه رمز ورود *
نشانی پست الکترونیک *
تائیدیه نشانی پست الکترونیک *

لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد به همراه عکس

Convey

معنیConvey:نقل کردن رساندن مطلب 
مترادف : carry, transport; bear, transmit; impart, disclose
مثالهایی از کاربرد این کلمه
A crack had developed in one of the main cooling pipes which are used to convey water.
 یک ترک در یکی از لوله های خنک ساز اصلی که جهت آبرسانی میباشد پخش شده بود
Her blond hair and blue eyes convey her Swedish origins.
 
His office conveyed an impression of efficiency and seriousness.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 4191

Correlation

معنیCorrelation:وابستگي ارتباط ربط
مترادف : mutual relation, mutual connection (between two or more things); similarity
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Dawson argued that there is a strong correlation between teenage crime and low educational achievement.
 داسون دلایلی آورد که رابطه قویی بین جرم وسطح پایین تحصیلی وجود دارد
In tests, no correlation was found between diet and intelligence.
 
One of the students asked whether there was any correlation between rainfall and temperature.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2165

Dedicate

معنیDedicate:وقف کردن 
مترادف : devote to; set apart for; inscribe (a book, poem, etc.) to someone
مثالهایی از کاربرد این کلمه
And thirdly, he has dedicated some of his time and energy to raising a collection for the poor Christians in Jerusalem.
 و سوم، او برخی از زمان و انرژی خود را به بالا بردن یک مجموعه برای مسیحیان ضعیف در اورشلیم اختصاص داده است.
And a crop of sites are dedicated to savers and investors who hold assets outside their home countries.
 
He renounces all possibility of a happy life in favor of a solitary one dedicated to work.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2656

Deliberately

معنیDeliberately: هشیارانه
مترادف : intentionally, purposefully; methodically, in an unhurried manner
مثالهایی از کاربرد این کلمه
I think he was deliberately ignoring me.
 فکرمیکنم اومراهوشیارانه نادیده گرفت
Police believe the fire was started deliberately.
 
Rogers was dismissed from the army for deliberately disobeying an order.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2464

Detect

معنیDetect:تشخیص دادن کشف کردن
مترادف : discern, discover
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Do I detect a note of sarcasm in your voice?
 آیا من متلک انداختن را در صدای شما تشخیص دادم ؟
Marlowe detected a faint smell of perfume as he entered the room.
 
She wasn't moving or responding, but he detected a slow heartbeat.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 1488