ورود

ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز ورود *
مرا بخاطر داشته باش

ایجاد حساب کاربری

گزینه های * دار الزامی می باشند.
نام *
نام کاربری *
رمز ورود *
تائیدیه رمز ورود *
نشانی پست الکترونیک *
تائیدیه نشانی پست الکترونیک *

لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد به همراه عکس

Amputation

 قطع عضوی از بدنAmputation: معنی
مترادف : cutting off; surgical removal
مثالهایی از کاربرد این کلمه
In the case of women the mutilation usually takes the form of amputation of the breasts.
 در مورد قطع عضو زنان معمولا به شکل برداشتن سینه انجام میشود
Quick amputation of the finger is the best remedy of all if a large snake has bitten it.
 
Moreover, injury to the scolex, or amputation of that organ, reveals the concomitant absence of a regulative mechanism such as that which generally controls the form and fitness of regenerated organs.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2428

Analogy

معنیAnalogy:قیاس شباهت - تناسب 
مترادف : similarity, parallelism; comparability
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Leave all your old team analogies behind.
 همه شباهتهای قبلی تیم قدیمی خود را ترک کن
Lyell's system was, therefore, to exemplify an epistemological analogy.
 
The analogy has its limitations, but is a valuable starting point
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 3012

Artificial

معنیArtificial: مصنوعی
مترادف : not genuine, simulated
مثالهایی از کاربرد این کلمه
High import taxes give their goods an artificial advantage in the market.
 
I usually use artificial sweetener in my coffee instead of sugar.
 
It took Frank a while to learn to walk with the artificial leg.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 3047

Association

معنیAssociation:شرکت تجمع مشارکت 
مترادف : organization; society; union; coalition; connection of ideas
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Foods served at holidays such as Thanksgiving have special associations.
 غذا درتعطیلانی مثل روز شکرگزاری که سرو میشود تجمع ویژه ای را تشکیل میدهد .
a word-association game
 
the college's alumni association
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 3181

Attentive

معنیAttentive:ملتفت مراقب

مترادف : observant; polite; caring, loving
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Hecke's new work has something of interest for both the casual and attentive viewer.
 کار جدید هک تا اندازه ای علاقه برای هردو بیننده اتفاقی و ملتفت دارد
The crew were extremely attentive to the passengers' safety.
 
The waiters were attentive and friendly.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 11047