تخصصی ترین مرکز برگزار کننده دوره های علوم پزشکی
تهران بالاتر ازمیدان ولیعصر -بعد از تقاطع زرتشت - خیابان پزشک پور - پلاک 12 - ساختمان معین
شماره تماس : ۶۰ ۳۶ ۹۰ ۸۸ ۰۲۱
قطع عضوی از بدنAmputation: معنی |
مترادف : cutting off; surgical removal |
مثالهایی از کاربرد این کلمه |
In the case of women the mutilation usually takes the form of amputation of the breasts. |
در مورد قطع عضو زنان معمولا به شکل برداشتن سینه انجام میشود |
Quick amputation of the finger is the best remedy of all if a large snake has bitten it. |
Moreover, injury to the scolex, or amputation of that organ, reveals the concomitant absence of a regulative mechanism such as that which generally controls the form and fitness of regenerated organs. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
معنیAnalogy:قیاس – شباهت - تناسب |
مترادف : similarity, parallelism; comparability |
مثالهایی از کاربرد این کلمه |
Leave all your old team analogies behind. |
همه شباهتهای قبلی تیم قدیمی خود را ترک کن |
Lyell's system was, therefore, to exemplify an epistemological analogy. |
The analogy has its limitations, but is a valuable starting point |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
معنیArtificial: مصنوعی |
مترادف : not genuine, simulated |
مثالهایی از کاربرد این کلمه |
High import taxes give their goods an artificial advantage in the market. |
I usually use artificial sweetener in my coffee instead of sugar. |
It took Frank a while to learn to walk with the artificial leg. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
معنیAssociation:شرکت – تجمع – مشارکت |
مترادف : organization; society; union; coalition; connection of ideas |
مثالهایی از کاربرد این کلمه |
Foods served at holidays such as Thanksgiving have special associations. |
غذا درتعطیلانی مثل روز شکرگزاری که سرو میشود تجمع ویژه ای را تشکیل میدهد . |
a word-association game |
the college's alumni association |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
معنیAttentive:ملتفت – مراقب |
مترادف : observant; polite; caring, loving |
مثالهایی از کاربرد این کلمه |
Hecke's new work has something of interest for both the casual and attentive viewer. |
کار جدید هک تا اندازه ای علاقه برای هردو بیننده اتفاقی و ملتفت دارد |
The crew were extremely attentive to the passengers' safety. |
The waiters were attentive and friendly. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.