31 تیر

Clumsy

معنیClumsy: زمخت بد ترکیب
مترادف : awkward; not graceful, ungainly; poorly made
مثالهایی از کاربرد این کلمه
a clumsy, shy thirteen-year-old boy
 
a large man with big clumsy hands
 
Andrew made a clumsy attempt to kiss her, but she pushed him away.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

لینک کوتاه

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

اشتراک مطالب

Close

خبر را در کانال وشبکه های خود به اشتراک بگذارید