ورود

ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز ورود *
مرا بخاطر داشته باش

ایجاد حساب کاربری

گزینه های * دار الزامی می باشند.
نام *
نام کاربری *
رمز ورود *
تائیدیه رمز ورود *
نشانی پست الکترونیک *
تائیدیه نشانی پست الکترونیک *

لغات کلیدی زبان آزمون کارشناسی ارشد وزارت بهداشت

Along with

معنیAlong with:در کنار
مترادف : together with
مثالهایی از کاربرد این کلمه
I along with Emiley am going for a walk
 
He pulled out the engagement ring, along with a wad of lint.
 
He didn't want to go and he had made no effort to get along with his father.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2417

Alter

معنیAlter:تغييردادن
مترادف : change, modify; be changed, be modified
مثالهایی از کاربرد این کلمه
His defence lawyer said that Wilson's lifestyle had altered dramatically since the offences three years ago.
 
His mood suddenly altered and he seemed a little annoyed.
 حالش ناگهان تغییر کرد و به نظر آمد کمی اذیت شده باشد
I got the dress altered for the wedding.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2929

Alternative

معنیAlternative:چاره گزینه فرعی
مترادف : choice, option
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Did you consider other alternatives before you moved in with Lucy?
 
He says he doesn't want to see a doctor, but I'm afraid he has no alternative.
 
There is no practical alternative to our current policy.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2045

Ample

معنیAmple: فراوان
مترادف : much, plenty; large; spacious
مثالهایی از کاربرد این کلمه
He was given ample opportunity to express his opinion.
 
The hotel's main dining room has ample room for both dining and dancing.
 
The program would ensure that Arizona has an ample supply of water for the next 20 years
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 1702

Ancestors

معنیAncestors:اباء و اجداد
مترادف : person from whom other persons are descended in a direct line
مثالهایی از کاربرد این کلمه
During the festival of Obon, Japanese show respect to their dead ancestors.
 
Most of Luke's ancestors were Italian.
 
My ancestors originally came form Ireland.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

نظرات (0) کلیک ها: 2110